عدنانعدنان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

عدنان زیباترین لبخند خدا

روز کودک

امروزروز جهانی کودک بود منو بابا فرزاد و مامی جونی رفته بودیم پاساژ بوستان میدان پونک تا من لباس حاملگی بخرم خیلی خوشحال بودم چون تو داشتی هر روز بزرگتر میشدی و من دیگه لباسهای قبلی تنم نمیشد . بعدش هم مامی جونی از یک مغازه اسباب بازی فروشی اولین اسباب بازی رو که یک گوسفند سبز رنگ بود و راه میرفت و آهنگ میخوندرو به مناسبت روز کودک برای تو جوجوی قشنگم خرید . الهی همیشه زنده باشی مامی جونی قشنگم . این هم عکس گوسفند قشنگ و نازنین بـَـــــبـــــــَ دمبه داری نه نه.....   ...
16 مهر 1389

مژدگانی

امروزمن و بابات می خواستیم به مامان و بابای بابا فرزاد بعد از اینکه دیگه مطمئن شدم از حاملگیم اومدنت رو مژده بدیم . آخه اونا تو انگلیس بودن با شنیدن  خبر هر دوشون از خوشحالی گریه کردن مامان فرزاد که باورش نمیشد چون تو نوه اول بودی و شیرین تر از عسل برای اونا .وای که چی ها می خوان برات بیارن سوغاتی قوقولی قشنگم .   ...
1 شهريور 1389

جوانۀ زندگی

  به نام خدای آسمان بی انتها 89/5/30   روزی که وجود زیبای تو بعد از 5 سال زندگی مشترک من و بابات وارد دنیای ما شد . امروز وقتی که فهمیدم حامله هستم فقط تنها جمله ای که به ذهنم رسید شکر خدا بود .بابا فرزاد هم از خوشحالی سر از پا نمی شناخت . ما و تمام خانواده خیلی خیلی خوشحالیم .        هزاران بار خدا را شکر که چنین روزی را آفرید تا باغ جهان نظاره گر شکفتن گلی چون تو باشد . . .   ...
30 مرداد 1389

برسد به دست آینده

آرام باش آرام باش تو خدا را داری آن حقیقت . آن یگانه. آن هوادار شبانه . آرام باش آرام باش   تو خدا را داری آن معبود آن پاکی . آن همه خوبی و احساس و بهار را داری آرام باش آرام باش تو خدا را داری پس نگو تنهایم . پس نگو بی یاور بی یارم تو خدا را داری یعنی عشق. معبود . سنگ صبور دل من . دل تو پس خموش ما خدا را داریم   سلام کودک نازنینم . سلام نازدانه گل زندگی ما.   فرزندم اکنون که این توصیه ها را برایت می نویسم هنوز پا به این دنیا   نگذاشته ای!   دنیایی که فقط و فقط یک بار فرصت تجربه اش را خواهی داشت و زمانهایی...
28 مرداد 1389