عدنانعدنان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

عدنان زیباترین لبخند خدا

روز کودک

امروزروز جهانی کودک بود منو بابا فرزاد و مامی جونی رفته بودیم پاساژ بوستان میدان پونک تا من لباس حاملگی بخرم خیلی خوشحال بودم چون تو داشتی هر روز بزرگتر میشدی و من دیگه لباسهای قبلی تنم نمیشد . بعدش هم مامی جونی از یک مغازه اسباب بازی فروشی اولین اسباب بازی رو که یک گوسفند سبز رنگ بود و راه میرفت و آهنگ میخوندرو به مناسبت روز کودک برای تو جوجوی قشنگم خرید . الهی همیشه زنده باشی مامی جونی قشنگم . این هم عکس گوسفند قشنگ و نازنین بـَـــــبـــــــَ دمبه داری نه نه.....   ...
16 مهر 1389

مژدگانی

امروزمن و بابات می خواستیم به مامان و بابای بابا فرزاد بعد از اینکه دیگه مطمئن شدم از حاملگیم اومدنت رو مژده بدیم . آخه اونا تو انگلیس بودن با شنیدن  خبر هر دوشون از خوشحالی گریه کردن مامان فرزاد که باورش نمیشد چون تو نوه اول بودی و شیرین تر از عسل برای اونا .وای که چی ها می خوان برات بیارن سوغاتی قوقولی قشنگم .   ...
1 شهريور 1389