عدنانعدنان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

عدنان زیباترین لبخند خدا

پسرم ، یک تکهّ از ما

1390/8/24 16:10
195 بازدید
اشتراک گذاری

گاهی فکر میکنم این خدای لبخند بود که شاید، زمانی و جایی خدمتی به خلقی رساندیم که در ازایش این فرشته های همیشه خندان را داده اند * امانت *دست ما

خوشمان آمد در این صفحه عکسهایی بچکانیم از 6 ماه شیرین و به یاد ماندنی عدنان، ناز پسرم که هنوز شیرینی تمام لحظات با هم بودن اون روزها رو مز مزه میکنم و با دیدن لبخندهایی که لحظه لحظه به زندگیمان با حضور تو باریدن گرفت ،شکرخدا میگویم ...

 

 آن دم که با تو  ام 

مشهد (90/7/16)

 

ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من

 

شازده کوچولوی ما اینجا می خواد دنیا رو اونطور که هست ببینه دیگه از دیدن سقف خونه و آسمون خسته شده بود . تجربه اولین دمَر شدن . الهی قربون اون دستای تپلیت برم که داره زور میزنه که وزنت رو تحمل کنه (جمعه 90/3/20 )

 

 

آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
می‌ریزد آبشار غزل از زبان من

 

 

آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی‌ رسد به بلندآسمان من

 

 

(90/5/2)

 

بنگر طلوع خنده‌ی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!

 

 

مرداد 90 یادم هست بعد از چکاندن این عکس شازده پسرم از روی ننویی که گذاشته بودم روش و بابا فرج اون رو برات خریده بود به خیال اینکه پسرم هنوز کوچیکه، خواستی هنر دَمر شدنت رو امتحان بکی که با کله اومدی زمین ، من هم از ترس دستام میلرزید و همش گریه میکردم و زنگ زدم به بابا فرزاد و گفتم خودش رو زود برسونه ولی حواسم نبود که پسرم خدایی دارد در آسمانها و فرشه ای دارد در زمین که لحظه به لحظه حواسشون به شازده پسر هست ..

 

 

 

با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خوانده‌ای به گوش من این، مهربان من

 

 

 و ایجا آقا زاده دارن برای اولین بار و کم کم تمرین میکنن ببینن آدم بزرگها چجوری میشینن و این هم عکسهایی از تجربه اولین نشستن (مرداد 90) و 90/9/23

 

(90/7/28)

 

(90/5/23) و بالاخره واکسن 3 ماهگی و بازهم تب و درد فراون ، قربون اون چشمای نازت که معلومه چه دردی داشتی ، چکار کنیم که تکهّ ای از ما هستی و نفسمان بند است به نفسهایت و عاشق وجودت و تحمل دیدن درد کشیدنت نداریم .

 

 

 

 

 

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را
بجو ما را
تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما
و عاشق می شوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم ، خدایی عالمی دارد


امروز همش شعر گفتنمان گرفته

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)