عدنانعدنان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

عدنان زیباترین لبخند خدا

نازنین مادر چقدر خوبه *کنار تو درگیر آرامشـــــــــــــــــم*

1390/8/18 17:08
461 بازدید
اشتراک گذاری


لا لا لا لا، گل پونه
گدا اومد دَرِ خونه
نونش داديم، خوشش اومد
خودش رفت و سگش اومد
خچش کرديم، بدش اومد
 
لا لا لا لا، گل خشخاش
بابات رفته خدا همراش
لا لا لا لا، گل فندق
مامان رفته سر صندوق
لا لا لا لا گل گردو
بابات رفته توى اردو
لا لا لا لا گل پسّه
بابات رفته کمر بَسّه
لا لا لا لا، گل سوسن
بابات اومد، چشمم روشن
لا لا لا لا، گل زيره
چرا خوابت نمى‌گيره
که مادر قربونت مى‌ره
برو لولوی صحرایی
تو از بچم چی می خواهی؟
که این بچه پدر داره
دوقرآن زیر سر داره
دوشمشیر بر کمر داره

 

صدا و لالایی آشنا برای نازنین مادر از 1 ماهگی تا الان، که هر شب با خوندن این لالایی روی پای من میخوابی در دل شب . دلم نیومد عکسی از این خواب شیرینت نچکانم . الهی همیشه کنار تو باشم.....

( ناز گلم در 7 ماهگی )

در تاریکی چشمانت را جُستم
در تاریکی چشم هایت را یافتم
و شبم پُرستاره شد.

تو را صدا کردم
در تاریک ترینِ شب ها دلم صدایت کرد
و تو با طنینِ صدایم به سویِ من آمدی ..
با دست هایت برای دست هایم آواز خواندی
برای چشم هایم با چشم هایت
برای لب هایم با لب هایت
با تنت برای تنم آواز خواندی ..

من با چشم ها و لب هایت
اُنس گرفتم
با تنت انس گرفتم ،
چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
من دوباره در گهواره ی کودکیِ خویش به خواب رفتم
و لبخندِ آن زمانی ام را
بازیافتم ..

در من شک لانه کرده بود ..
دست های تو چون چشمه یی به سوی من جاری شد
و من تازه شدم من یقین کردم
یقین را چون عروسکی در آغوش گرفتم
و در گهواره ی سال های نخستین به خواب رفتم ؛
در دامانت که گهواره ی رؤیاهایم بود ..
و لبخندِ آن زمانی، به لب هایم برگشت
با تنت برای تن ام لالا گفتی
چشم های تو با من بود
و من چشم هایم را بستم
چرا که دست های تو اطمینان بخش بود

صدایت می زنم گوش بده قلبم صدایت می زند.
شب گِرداگِردَم حصار کشیده است
و من به تو نگاه می کنم،
از پنجره های دلم به ستاره هایت نگاه می کنم
چرا که هر ستاره آفتابی ست
من آفتاب را باور دارم
من دریا را باور دارم
و چشم های تو سرچشمه ی دریاهاست
انسان سرچشمه ی دریاهاست ..

{ احمد شاملو }

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)