تو و ماست ...
نازکِ ناز دانه ی من؛
این روزهای با تو بودنمان می گذرد به کودکانه های تو؛
به دنیای پاک و قشنگ ات، به فکر های پُر از شور و بکــر تو و کار های بدیع ات!
فکر ها و کارهایی که گاهی فهمیدن فلسفه و چراییِ انجام دادنش؛
برای من و آقای پدرت، سخت که نه، اما خب آسان هم نیست!
اینکه چه می شود که یک کار را بارها انجام دهی و ذوق کنی، که اگر کسی نداند
انگار بار نخست ست...
پسرک نازم ؛
چقدر خوردن ماست با اون دستهای کوچیکت لذت بخش بود چقدر خوشحال بودی
من فدای همه اون لبان ماستی و دستان ماستی تو بشم
این کارها را بکنی یا نه، مهم نیست.
من خراب تو شده ام، از همان ماه مهربان، که مهمان دلم شدی...
آب از سرم گذشته پسر!
♥. من عاشــــقتم مامان.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی