عدنانعدنان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

عدنان زیباترین لبخند خدا

شیشه شیر ...

1393/4/30 20:29
160 بازدید
اشتراک گذاری

 

  قربون لپت که هنوز از پر و خالی شدن شیر، بالا و پایین می ره.

 

که هنوز انقـــدر شیر رو دوست داری.


که هنوز تا از دهنت در میاد، دنبالش می گردی و بهانه ش رو می گیری.

 

کودک کوچک دلنشینم؛

 

 امروز از مرحله ی جنین بودن و نوزاد بودن و... در آمدی!

 

 

الان دیگر  3 سال و 3 ماهه ای، یک "کودک" نوپای 3 سال و 3 ماهه!

 

شیشه شیرت را به یاد داری؟


همان بی رنگ یاد آور روزهای خوش رنگ نوزادی...


همان که با همان مکیدن نخست، شیفته اش شدی !


همان که هر شب، هر ساعت باید می بود و می داشتی اش.


همان یار جدا نشدنی عکس هایت.

 

 

حالا که یادت آمد، بگذار بگویم امروز -  ترک عادت دادی .

 

عزیز دلم ، پاره ی تنم !

 

ببخش مادرت را ، برای امروز  و روزهای بعد .


ببخش اگر تو را از یارت دور می کنم .


ببخش این روزها مادرت را ، که کاری جزء این از دستم بر نمی آید !



ببخش ، امــــــــا ؛

 


 این را هم بدان که اینها همه برای توست .


برای سلامتی ات ، بزرگ شدنت ...

این مرحله ای دیگریست از بالندگی ات ، که باید گذرانده شود .


باید طی شود تا تو به آنجایی که باید برسی !

 

با همه ی اینها می خواهم که ببخشی ام جگر گوشه ام .


ببخش مادرت را !


چقدر عاقلانه و دلنشین در اولین مصاف ت با وابستگی، رفتار کردی گل من.


چقدر خود کفا و مستقل ترکِ عادت کردی.

 

و من مسرور از این آرامش تو، این به خواب رفتن معصومانه ات.

 


و نگران و دل غمگین برای خوابِ آن روزهایِ در پیش رویی که دیگر شیشه شیر را، نداری...

 

کاش تحملش را داشته باشم، داشته باشی.

 


کاش بتوانم، بتوانی.


متشکرم پسر خوبم.


و باز منم که به خود می بالم از داشتن فرزندی چون تو، بی نظیر و گوارا.


دوستت دارم.

 

 عاشقتم نی نیِ من .

 

 

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم ، آنقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)