بوی محرم می آید ...
یه وقتایی دوست دارم جای آدمای دیگه باشم زیر یه آسمون دیگه...
اما به حوالی این روزها که میرسم،
دلم همینجا، فقط همینجا رو میخواد...
جایی که از امروز سیاه پوش میشه... تکیه هاش عَلَم میشه و غم حسین(ع)
توی آسمون خاکستریش پخش میشه... اون وقته که دلم میخواد عمیق تر نفس بکشم...
ناز دانه گل مان هم امسال دیگر بزرگتر شده و بیشتر کنجکاو شده برای دیدن
دسته های عزادار حسینی .
توی خانه مدام صدای طبل و حسین حسین گفتنت شوری به پا میکند .
وقتی می بینم باز مرا در همین شبهای خاص ِ حسینی به خانه خورشید گونه ات راه
می دهی دلم هُری پایین می ریزد ...
حــال و هوای محــــــــــــــــــــرم نوشت :
چند روزیست که در کوچه و خیابون ، سیاهی که بر روی دیوارها میبینم ، بوی محرم رو با تمام
وجود احساس می کنم .
این شبها دلم می گیرد ! انگار اینجا هم مثل شبهای کربـلا پر از غربت است .
* التماس دعا در این شب های محرم..