عدنانعدنان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

عدنان زیباترین لبخند خدا

زیباترین لبخند خــــــــــــــــــــــدا

1390/1/20 23:11
204 بازدید
اشتراک گذاری
تبارک‌ الله‌ احسن‌ الخالقین‌ (آفرین‌ بر خودم‌ بهترین‌ آفرینندگان‌!).
 

یعنی‌: به‌! ببین‌ چه‌ ساخته‌ام‌! از آب‌ و گل‌! روح‌ خودم‌ را در او دمیدم‌ و این‌ چنین‌
 
شد! و این است‌ که‌ مرا این‌ چنین‌ می‌شناسد! که‌ خود را می‌شناسد که‌ گفته‌اند:
 
خود را بشناس‌ تا خدا را بشناسی‌، چه‌ «خود» روح‌ خدا است‌ در اندام‌ تو ای‌ مانی‌ من‌!
 
ای‌ مبعوث‌ هنرمند بسیار
 
 
دان‌ من‌، ای‌ آشنای‌ نازنین‌ گرانبهای‌ نفیس‌ من‌، ای‌ روح من‌، خود من‌،
 
 
 
 
 
 
به نام کسی که لبخند را آفرید
 
 
سلام به قند عسلم ، زیباترین لبخند خدا در تمام زندگیم. الهی قربون اون دستای
 
نازت بشم که با اون انگشتای کوچیکت محکم دست منو گرفتی . تا من از اتاق
 
 عمل بیرون بیام پرستارا تو رو بردن که به بابافرزاد نشونت بدن و ازش مژده
 
گونی بگیرن
 
 
 
 خیلی خوشحال بودم که همه چی به خیر وخوشی
 
تموم شده و دوست داشتم هر چه زودتر برم پیش خانوادم که بیرون
 
منتظرم بودن
 

 

 

بالاخره نوبت من شد که بیام بیرون .همه اون بیرون منتظر من
 
بودن بابا فرزاد نازنین تا منو دید از پیشونیم بوسید و گفت عزیزم بچمون خیلی
 
نازه بالاخره همه چیز تموم شد طفلی معلوم بود اون بیرون خیلی دل نگران بود   
 
تا منو و تو رو ببیننه  . مامانم هم محکم دست منو گرفته بود و میبوسید  
 
مامان توران طفلی هم تا منو دید گریه کردو همش قربون صدقم میرفت بنده
 
خدا از راه آهن مستقیم اومده بود بیمارستان، بابافرج مهربون هم اومدو منو
 
بغل کرد ،هر دومون با دیدن هم گریه کردیم انگار بابا فرجی هم از دل من خبر
 
داشت و میدونست تو اتاق عمل که بودم چقدر براش دعا کردم (بابایی مهربون 
 
دوست دارم  )، خاله مینای مهربون هم از پشت دوربین فیلم برداری همش
 
گریه میکرد و قربونم میرفت.
 
جای خاله مهسای دوست داشتنی هم خیلی خالی بود میدونم که دلش
 
پیش ما بود و دوست داشت زودتر ما رو ببینه ولی نشد و امتحان داشت و
 
مونده بود دامغان .
 
(نمیدونم با چه زبونی بگم به اندازه دنیا ،نه خیلی بیشتر از دنیا دوستــــــــــــــــون
 
دارم روی ماه همتون رو می بوسم و به خاطر این همه مهربونی  ازتون ممنونم )
 
 

خدا بیشتر از آن چه در قصه ها می گویند مهربان است

 

خدا بیشتر از ان چه مادر بزرگها می گویند بخشنده است

 

خدا بیشتر از ان چه می گویند است!!!!

 

خدایا ممنون به خاطر خانواده خوب و مهربون و دلسوزی که به من بخشیدی خدایا می
 
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوسمت.
 
شکلک های محدثه

گفتم پس نی نی مون کجاست؟ بابا فرزاد گفت نگران نباش براش لباس

 

می پوشونن پسرمون خوش تیپ بشه بیاد . بابات به افتخار تولدت ومن یک 

 

سبد گل زیبا هم برامون خریده بود و گذاشته بود بالای تخت من .

 

بعدش تو رو آوردن به به چه پسری لپ هاتم گل انداخته بود فکر کنم چون

 

هیچ کسی رو نمی شناختی خجالت می کشیدی؟ ددی دوست داشتنی

 

 هم رفته بود برای ما گل بخره و با یه دسته گل اومد از خوشحالی چشماش

 

برق می زد  اومد و منو بغل کرد الهی بگردم همش نگران من بود و حالمو

 

می پرسید و تو رو نگاه می کردو تو دلش شکر خدا می کرد . 

 

خوب دیگه گل مامان وقتش بودشیر بخوری .ای قربون اون لبای قرمزت بشم که

 

تا مزه شیر به دهنت اومد چیکارا که میکردی معلوم شد شیکمویی ؟ وای که

 

چقدر مادر بودن لذت داره حالا دیگه میتونم بغلت کنم و تا دلم میخواد ببوسمت

 

ولی انگار غمی هم داشتم شاید به خاطر باهم بودنمون توی این 9 ماه زندگی بود

 

و حالا که تو دلم نیستی انگار غمی جاشو پر کرده ولی نه عزیزم من دوست دارم 

 

تو کنارم باشی و بزرگ شدنت رو ببینم و مثل هر مادری به داشتنت تا ابد

 

افتخار می کنم.

 

این هم کارت مشخصات نوزادیت

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)