عدنانعدنان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

عدنان زیباترین لبخند خدا

حرفی از نام تو

1390/1/26 23:8
352 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خداوند پاك، كریم، حكیم، بزرگ و مهربان

 

سلام عزیزم ، پسرم ، نازنینم ،امروز دیگه باید نام دار بشی . نامی که زیباست و لایق توست . نامی که امیدوارم در آینده هم دوستش بداری و به آن افتخار کنی قبلا در مورد اسمت توی پستهای قبلی توضیح دادم و بهت در مورد معنی آن کلی مطلب نوشتم که امیدوارم با خوندنش پی به ارزش وزیبایی آن ببری . از صبح دو تا مامان بزرگها و دو تا خاله ها برای شام شب  کلی تدارک میدیدن . من هم فقط داشتم با تو بازی میکردم و استراحت میکردم احساس میکردم که یک ساله نخوابیدم و خیلی خوابم می اومد ولی توی شیکمو همش شیر میخواستی و من مجبور بودم بیدار بشم . ساعت 6 عصر بود که مهمونها کم کم تشریف آوردن .( خاله به به ، بابا بزرگ فرزاد که انگلیس بود و نبود ، خاله نرگس و دانیال شوهر خاله نرگس هم شمال بود و نبود ، حسین دایی با خانواده ، خاله رباب من با دایی بابک ، مامان بزرگمدبود ولی بابا بزرگم داران بود و نبود ، خاله مینا با خانواده و عمو فرشاد و زن عمو الناز ، خاله مهسا که از آمریکا اومده بود به گفته خودش ، و دوتا مامان بزرگها و بابا بزرگهای نی نی ) همه تو رو قبلاً توی بیمارستان دیده بودن ولی باز هم براشون تو نی نی دوست داشتنی بودی و از دیدنت سیر نمی شدن . برات یه سرهم خوشگل قرمز هم پوشونده بودم که با کلاهش ست بود و خاله شهلای عزیز برات قبلاً سر سیسمونی از انگلیس هدیه آورده بود به تنت هم بزرگ بود و همش دوتا پات توی یک پای سرهم میرفت ولی خوشگل بود و بهت می یومد . کم کم تدارک چیدن شام شروع شد . دو تا مامان بزرگ های مهربون و خاله مینای نازنین سنگ تموم گذاشته بودن واقعاً یه شام رنگین و با تزیین عالی چیده بودن . اول از همه من و بابات و تو با هم رفتیم سر میز شام و عکس و فیلم گرفتیم

 

 

ولی حیف که تو نمیتونی از این غذاهای خوشمزه بخوری من به جات میخورم

 

تو هم شیر بخور گل پسرم ، بعد هم مهمونها برای صرف شام تشریف آوردن

 

 

 خیلی خوشحالم که توی خونه هستم و کنار تو و بابات و خانواده مهربونم همتـــــــــــــــــــــــون رو دوست دارم . بعد از شام هم کمی بزن و برقص کردیم

 

نایت اسکین

البته فقط آرینا کوچولوی نازنین betty2520boop.gif و بابات رقصیدن و حالا نوبت به گذاشتن اسم پسرم رسید . معمولاً بزرگ مجلس نام بچه رو می گه و توی مجلس ما خاله به به و مامان بزرگ من بزرگ مجلس بودن ولی مامان بزرگم هم گفت که خاله به به این کار رو بکنه و نام تو رو توی گوش تو زمزمه بکنه . خاله به به هم تو رو بغلش گرفت و همه مهمونها هم ساکت بودن و گوش می کردن خاله به به هم با یک دعای زیبا و آرزوی سعادت برای تو شروع کرد و سپس با قرائت کلمات زیبای اذان توی هر دو گوش تو که با دقت گوش میکردی .

 

 

اذان بگو اذان بگو

موذنا اذان بگو

حکایت از خدای مهربان بگو

تو ای ترانه خوان بارگاه سرمدی

تو ای منادی مقدس محمدی

اذان بگو اذان بگو

که روح تازه میشود ز نغمه ی اذان تو

اذان بگو که غنچه ی وجود من

چو گل شکفته می شود

زبانگ جاودان تو

موذنا اذان بگو

که عالمی خبرشود

ز معجز بیان تو

صدای عاشقانه ات

 چو موج می زند به زیر سقف آسمان

صداقت پیام تو

تلالو کلام تو

مرا به ابرمی برد

 مرا به اوج می کشد

موذنا صدای تو

چو پر کشد به بام من

ز نغمه ی خدایی ات

فرشته گرد خانه ام

مدام بال می زند

به لحظه لحظه روح من

دم از وصال میزند

زجمله جمله های تو

سراسر وجود من

پر از نیاز می شود

به روح عاشقم دری

ز نور باز می شود

نه جسم من که جان من

همه نماز می شود

اذان بگو اذان بگو

 

عدنــــــــــــــــان  عدنـــــــــــــــــــــــــــــــــان    عدنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان

 

 بهشت روی زمین

 

بعد از گفتن اذان با گفتن 3 بار اسمت در گوش تو نام زیبایت شکل گرفت و همه تبریک گفتن و دست زدن.با پایان مراسم نام گذاری اول از همه بابای مهربونت هدیه زیبایی که برای من خریده بود رو آورد و به من داد و منو بوسید (یک گردنبند زیبا با گوشواره )

 

                                                                             

 

و بعد هدایایی که مهمونهازحمت کشیده  و برای تو آورده بودن رو دادن

و منو و بابات هم از همه تشکر کردیم .مادر بزرگ من یک کلاه هم از مکه برای تو آورده بود که به همراه کادو به تو داد و کلاه هم گذاشت روی سرت که خیلی با مزه شدی .الهی من دورت بگردم پسرم .انشاالله مرد بزرگی بشی و نامدار باشی.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)