2 . تــو را بــا تپــش هــای قلبــم ســرودم!
2 . تــو را بــا تپــش هــای قلبــم ســرودم! راز این گفته فقط باد صبا میداند دارمت دوست بقدری که خدا میداند
این روزها چه بهشتی شده میان دلم...
این روز ها که من...
اردیبهشت را کنار بهشتِ چشم های تـــــــــــــــو زندگی می کنم ...
چه زیباست دیدن ، پسرکمان که با عروسکهایش جشن تولدی به پا کرده ...
با تو؛ لحظاتی را می گذرانم که جز زیبایی در آن نیست !
مامان بیا ...
بیا ببین ...
می آیم می نشینم روبروی اردیبهشت چشم های تو و بهار می شوم...
بهشت می شوم...
مامان جون ببین اینا مهمونا اومدن ...
مامان هانی : عدنان جون اینا چیه ؟
مامان جون بیا بشین ... تولد منه
اینا فِوونا ( حِیوونا ) هستن
این روزها که هی مدام توی گوشم زمزمه می کنی مامان جون ...
و می دانی که چقدر تلفظش را از زبان تو دوست دارم...
این چیه مامان جان ؟
دارم کیک می برم ، کیک ...
دَس
دَس بزن مامان ...
بیا مامان جون ،بِفَ ما کیک
به تماشاي تو برمي خيزم
آیا این حق من نیست که بار دیگر
تو را نبوسم
ننوشم
نبينم
دیگر آروم و قرار نداشتی و بلند شدی صندلی کوچیکت رو گذاشتی جلوت و با یک عدد (دود) ،اصطلاحی بود که تو بر روی چوبهای کوچک طبل نام گذاشتی رو گرفتی به دستان نازنینم و شروع کردی به زدن و رقصیدن و شعر تولد رو با صدای کودکانه سر دادن ...
بهار نارنجم !
شعر تو یعنی ناز و کرشمه‌ی کلمات
وقتی تو راه می‌روی
شعر تو یعنی شهد شراب
وقتی که حرف می‌زنی
شعر تو یعنی لبخند تو
مامان جون بیا بِرَسیم ( برقصیم )
این آهنگ تقدیم به دل همیشه رقصان و شاد پسرم ، آرام جانم؛ دانلــــــــــــــــودک
و در آخر، مراسم فوت کردن شمع رو با دردانه ی وجودمان داشتیم
تو همانی هستی که میشود با تو بود
با تو ماند
با تو خود را ساخت
با تو دوست داشتن را معنا کرد
با تو زندگی را ساخت
با تو با هم بودن را فهمید
تو همانی هستی که می خواهم
آری ، تو همانی !
دوستت دارم
دوستت دارم
يه عالمه ...
