1. آدمکــــــــــــــــــــ های خمیری
به نام خدای هنرآفرین
دیدن بازی کردن دُردانه یمان جدای از لذت بخش بودنش , بسیار برای من آموزنده است ... هر حرکتشان نشانه ایست به این که : هنوز می شود ** بود ** ....
ساعت 11:30...
امروز در یک صبح باران زده بهاری پسرکمان ، تصمیم گرفت " چشم چشم دو ابرو رو ، با خمیر بازی اجرا بکنه ...
وسایل خمیر بازی رو آوردیم ...
ملافه مخصوص بازی رو پهن کردیم کف اتاق . دلبندمان هم نشست کنار ما و شروع کردیم ...
مامان جون سینی رو بده!
بفرما نفسم ... چی می خوای درست کنی ؟
و تو ای نازنین شروع میکنی با لحن شیرین به خوندن ( چشم ، چشم ، دو اَبلو ، ...
و من بسان پرنده که با بهار
لحظه ها را به آرامش دعوت می کنم
یعنی نمیدونم چطور میتونم احساس الانم رو بنویسم ...
مامان جون بیا تو هم چشم ، چشم ، دو ابلو ، بکن... چشم فرشته آرامشم
مامان جون من خاله مَسا (مهسا ) رو درست میکنم ..
درست کن ! تنها بهترینم ...
از با تو بودن لذت می برم
زیباترین لحظات را با تو دارم نازنینم ...
تو بهترین معنای تکاملی
تو زیباترین واژه ی بودنی
تو کاملترین کاملی
تو همانی هستی که میشود با او به تکامل رسید
آری ، تو بهترین مکمّلی !
تو نه گلی ، نه ماهی و نه هیچ چیز دیگر
تو خودت هستی
تنها بهترین
تنها آرامش
تنها مهربان
تنها زیبای من
تو همانی هستی که خودت تنها بهترینی
آری ، تو تنها خوب دنیایی !
الهی قربون اون دست های هنرمندت برم ....
تو یک انسان شگفت انگیزی
تو بهترین ِ بهترینهائی
تماما" با عشق و مهربانی خاله" مَسا " رو می آفرینی ،
خسته نباشي گلِ نازم ،خسته نباشي شور و حالم .
مادر این کیه ؟
دارم ددی رو دُلُست می کنم ؟
درست کن جان مادر ...
به تو می بالم
وای که چقدر دوستت دارم عدنان جونم...