5 . ساختمون سازی ....
5 . ساختمون سازی .... هر صبح تولدیدیگر است در خانه سبز ما ...
سلام ماه روشن خانه ی کوچک من ....
امروز می خوایم یه بازی بکنیم که مهندسی و اجراش همش با پسرکمان هست ....
بازی امروز رو خودت از اول خلق کردی ...
هر چه حجم چوبی داشتی رو جمع کردی و بساط کردی وسط خونه ...
و ما هم طبق معمول نشستیم به تماشای دلبرکمان ...
مامان میخوام سابخون (ساختمون ) درست کنم ...
درست کن جان مادر ...
از بس که این روزها توی هر کوچه و خیابون ساختمون سازی و سر و صدای
ساخت و ساز می یاد گل گندم ما هم ساختمون سازی رو جزو بازی های روزانه خودش
قرار داده ....
دیدن بازی کردن پسرکمان جدای از لذت بخش بودنش , بسیار برای من آموزنده است ...
تمام حرکاتش شروع دوباره زندگیست ...
ما هم این زندگی دوباره را به فال نیک گرفتیم و هم هنوز هستیم و هم هنوز می بینیم ...
اما خاصیت دیگری که ما به این دیدن اضافه نمودیم , همانا دوربین سبز کوچکمان است
که برایمان درسهای فراوان داشته ...
و به یاد ماندنی می کند این روزهایمان را ...
:) عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــزم
ما فقط ناظر ساختمون سازی بودیم که این چیدمان زیبا به وقوع پیوست ...
تمام حجم های چوبی رو با دقت و ظرافت هر چه تمام شروع به چیدن کرد ...
ما هم مثل شما نشستیم و دست زیر چانه مان زدیم !
ما نشستیم و دیدیم و او با دستهایش می آفرید
دنیاست دیگر....بسیار کوچکتر از این حرف ها ... گویا ما نیز در کودکی دقیقا همین طور
عاشق بازی کردن با اسباب بازی هایمان بودیم اینطور که مامان جانمان تعریف میکند !
یعنی این فیگورت توی حلقم خدا وکیلی ....
همچنان می نگرم او را ...
کاش می فهمیدی چقدر دوستت دارم عدنان !
....
من دراین بازی ، بازی نکردم ؛
من با او زندگی کردم !
ما مشغول عکسیدن و مهندس کوچک ما ؛ ....
مامان اینجوری هم عکس بگیر ...
و تا هر جا که دلش آرام بگیرد ادامه داد
همین دیگه !
شاد، شاد ، شــــــــــــاد باشید
دوستت دارم پسرکم.
