عدنانعدنان، تا این لحظه: 13 سال و 22 روز سن داره

عدنان زیباترین لبخند خدا

❤❤❤تولدت مبارک زیباترین بهانه ی زندگی❤❤❤

و امـــــروز ؛ چه لطيف است حس آغازي دوباره ... وبازبیستمین روز از فصل زیبای بهار... 20 فروردین پر خاطره .... 20 بهترین نمره خدای نازنین که به تو داده  ! آن تاریخ آشنایی که سه سال است می شناسمش ! و محکم ترین دلیل برای بودنم .... خوب بودنم !  سه ساله شدی پسرک شیرین زبان من ؛ ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من   "بخند پری کوچک دریاچه دلِ من " های تو به لطافتی که از جنس مردانگی های دلِ توست...  به همه این ها  که می اندیشم می بینم... بهارِمن تویی که هر روز درون کوچه های دلم تازه می شوی...   وج...
20 فروردين 1393

عکسخانه در تولد 3 سالگی

و این زیباترین ، سه سال از زندگی با تو گذشت و من آن را با تمام وجود دوستش خواهم داشت چون تو به من مادری را آموختی، عشق را و دوست داشتن را . این هم عکسهای به یاد مونده از این روز تولدت با تم باب اسفنجی که تو بهش لقب ( دوست ) رو داده بودی و خود شخصیت باب اسفنجی که با اومدنش به تولدت کلی تو ذوق کردی الهی من قربون اون چشمات برم که با دیدنش چقدر خوشحال شدی و همش صدا میکردی دوست دوست د  و   س  ت...   مبارک ت ،  این شادی و جشن و سرور دل پذیر من .   بوی بهار می شنوم از صدای تو   نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو     ای در طنین نبض تو آهنگ...
20 فروردين 1393

سفـــــــــــــرنوروزی ...

به نام خالق سبز بهاران    می نویسم از تو ای زیبای من می سرایم از تو ای رویای من ای نگاهت سبز تر از سبزه زارس می نویسم بی قرارم بی قرار   بی قرارم برای رفتن به یک سفر با عزیزانم ، با پسرک شیرینم ، با آقای هم سری تن ها عش قم در زندگیم و آنه و بابایی مهربون بار سفر رو بستیم برای رفتن به شمال همیشه سبز ، کنار دریای آبـــــــــــی ، که چون آینه ای است مقابل آسمان   به دریا که نگاه می کنی ، عشق را در آن میبینی ... وخودت را چون عشق در تو جاری است آری آبی آسمان زیباست آری آبی دریا زیباست   اینجا که هستیم، جایی ...
8 فروردين 1393

بهار را باور کن

(بهارتان مبارک ...)   بازکن پنجره ها را که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن می‏گیرد و بهار روی هر شاخه، کنار هر برگ شمع روشن کرده ست. همه چلچله ها برگشتند. و طراوات را فریاد زدند. کوچه یکپارچه آواز شده ست و درخت گیلاس هدیه جشن اقاقی ها را گل به دامن کرده ست. حالیا  معجزۀ باران را باور کن! و سخاوت را در چشم چمن زار ببین! و محبت را در روح نسیم، که  در این کوچه تنگ، با همین دست تهی، روز میلاد اقاقی ها را جشن می‏گیرد! خاک جان یافته است توچرا سنگ شدی؟ توچرا این همه دلتنگ ...
1 فروردين 1393

تو یک بهشـت فروردینی

تو گل سرخ منی تو گل یاسمنی تو چنان شبنم پاک سحری ؟ نه از آن پاکتری تو بهاری ؟ نه بهاران از توست   از تو می گیرد وام هر بهار این همـــــه زیبایی را ...     همراه تو هزار عشق از راه میرسد  همراه تو بهار…     باغ های گل سرخ، شاخه گسترده به مهر، غنچه آورده به ناز، دم به دم از نفس باد سحر؛ غنچه ها می شد باز . غنچه ها می رسد باز، باغ های گل سرخ، باغ های گل سرخ،     سومین بهارت را سپری می کنی ، گل سرخ من ! خوشتر از تافته یاس و سحربافته ام هرچ...
1 فروردين 1393

و دندانهای 15 و 16 ...

خدایاااااا؛ شکــــــــــــرت...   عزیز دلم؛ همه جون و دل و قلب من؛   امروز در 20 ماهگی هستی و تعداد دنداهایت به 16 رسیده .   من فدای تک تک دندانهای سفید تو   لبخند هات جون گرفته، با این الماس های کوچولو...   بخند تا همیــــشه...   ♥ . چقدر خوشحااااااالم برایت پسرک زیبای من. ♥ . می پرستمت.   ...
20 آذر 1391

دندان چهاردهم ...

نوگل م ، بالاخره رفت!   سطح صاف و صیقلی لثه ی صورتی ت که خیلی دوستش داشتم. حالا دیگه به لثه ات که دست بزنم، یه تیزیِ نو و تراش نخورده لمس می کنم.   عزیزم، تعداد دندان هات، به 14 رسیده. مبارکت باشه جانم.     ✔ . جوانه زدن چهاردهمین دندان، در 19 ماه و 17 روزگی.   ...
7 آذر 1391

وقتی صدای عدنان نمی آید ....

از وقتی که هر نوزادی شروع به قان و قون میکنه دیگه دنیای آرامش مادر تحول شگرفی   پیدا میکنه ... در واقع آرامش مادرانه ربط مستقیمی به همین قان و قون ها داره !   یه کم که بزرگتر میشه واج های جدیدی در زبانش به وجود میان و میگه : ماما و مادر   ذوق بند میشه ... میگه مامــــــــــــــــــــــــان و قلب مادر ۷۰ بار میمیره و زنده میشه    خلاصه آرامش مادر ... سکوت مادر ... و همه چیزش وقتیه که مشغول رسیدگی به   امور منزله و فرشته کوچولو هم داره واسه خودش میپلکه و آواسرایی میکنه ... اما !!!   یه وقتایی هست که صدای این فرشت...
28 آبان 1391

آغاز موسیقی

یکی از فعالیت های شازده پسرما ( روزهایی که منزل هستیم ) اینه که هر روز حدود ۵ تا ۱۰ دقیقه تمبک   میدم به دستش تا برای خودش بزنه ! ! ! این عکس ها رو هم ازش گرفتم تا روزی که استاد شد بهش بدم   یادش نره از کجا موسیقی رو شروع کرده !     تاریخ این عکس 25/مهر/91  یعنی زمانی که عدنان ۱ سال و 6 ماهش بوده !!   شاید هم من مادر سخت گیری هستم !!!!!       ازش فیلم هم گرفتیم ولی نشد که اینجا بذاریم   فعلا تا اینجا رو داشته باشید بازم براتون ...
25 آبان 1391