عدنانعدنان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

عدنان زیباترین لبخند خدا

دندان نهم و دهم ...

لطیف بی انتهای من؛   9 امین دندان ات، سورپرایز ام کرد، به همان قــدر دندان اول. مبارک ات باشد جان مادر.   الان که می نویسم، هنوز تیزیِ لطیف و ملایم اش را بر روی سبابه ی چپ ام احساس می کنم. چقدر کوچک و نازک و نرم آمد و جا خوش کرد بر روی لثه ی رنگِ گل ات.   تا الان، وقتی انگشتم را بر روی لثه ات می گذاشتم؛ حس خوب آن روز های بی دندانی تداعی می شد، همان بی دندانی و تمام لثه بودن! تا همین چند دقیقه ی پیش تنها دو سمت مانده بود، و حالا فقط یک سمت.   خنده ات نمی گیرد اگر بگویم دلم برایش تنگ می شود؟ ...
20 مهر 1391

شانـــــــــــــزده ماهگی

 " شانزده ماهگی ات مبارکــــــــــــــــ همه ی هستی من "       ماه ها و هفته ها و روزها پي هم مي آيند و تو روز به روز ، كه نه ! لحظه به لحظه در حال شكوفا شدني . جوانه ميزني و سبز ميشوي و گُل ميدهي ... و من با تمام اشتياق مادرانه ام ، نظاره گرِ اين سير تكامل توام گُل اندام من .       امـــروز تو !   شانزده ماهه شدي نازنينم . شانزده ماهه اي دلبر و شيرين . شانزده ماهه اي مهـــــــربان و نيك انديش . شانزده ما...
13 مهر 1391

نامش هست

هاااااااااااااااااااااااااای مردم ... سلاااااااااااااااااااااااااااام     نامش هست :**  آجر **  همین بازی را میگویم ... همین که ما دوتایی را یک روز در میان یکساعتی   خردسال میکند ...  هر چند که داغ جهت بازی کودکان رویش خورده ..یکی نیست بگوید آخر پدرت خوب   مادرت خوب کجای من میخورد به کودک؟؟؟             آجرهایی شبیه به هم رنگا با رنگ ! برای تمرکز عالیییییییییییییییییییییییی است و اعصاب فراوان میخواهد   چون میچینی و می سازی!   &...
12 مهر 1391

به دوست داشتنت مشغولم ...

وقتی میخندی   عشق   کوچکترین اتفاقی است که می افتد.       وقتی می خندی؛   تناسب لب هایت با گونه هایت، نمی دانم به هم می آید یا نه؟! تنگ شدن چشمانت به ابروهایت، می آید یا نه؟!   من هیــــــــــچ نمی دانم، هیچ!       فقـــط بخند . که روزگارم میـــــــــــــزان می شود...   دانلودک   کلیک   کنید s5.picofile.com/file/8146093150/Mohsen_Yeganeh_Bazam_Bekha...
25 شهريور 1391

دو زیبایی باشکوه ....

  در عرش کبریا ، که هزاران فرشته هست ای از تبار مهر خدا  ، تویی آرام جـــان ما   ..   همه را می شنوم، می بینم!   من به این عشقبازی ها می اندیشم!   به شما می اندیشم!   آرام جـــانم ؛   اين روز ها که چه زیبا وابسته به آقاي پــــــدرشدی .   به محــــض شنيدن صداي مهربون پدر ، دستان تو گشوده می شوند سپس صورت ات چشم ها و لب هايت و بعد تمام ِ تو   غرق در آغوش پدر میشود و ...     دلبري و دلبري و دلبري.....
18 شهريور 1391

دندان هشتم

شکفتن هشتمین مروارید زیبای وجودت مبارک ..   و دندان هشتم چه زیبا جوانه زد مثل آنهای دیگر ...   کوچک و سفید ...   زيبا ، چون جوانه زدن يك گل...   تو لبخند زدی وآسمان آبی شد...   خنده های تـــو آرزوهـــای مـن انـد بخــند تا برآورده شوند  . . .   لبخند، از رو لبات هیـــچوقت محو نشه مادر.   حالا وقتي ميخندي 8 دندان سفيد و كوچكت نمايان ميشود مهربان دلم .   ✔ . شکفتن هشتمین مروارید ، در 16 ماه و 26 روزگی.       ...
16 شهريور 1391

تو و ماست ...

نازکِ ناز دانه ی من؛   این روزهای با تو بودنمان می گذرد به کودکانه های تو؛   به دنیای پاک و قشنگ ات، به فکر های پُر از شور و بکــر تو و کار های بدیع ات!       فکر ها و کارهایی که گاهی فهمیدن فلسفه و چراییِ انجام دادنش؛   برای من و آقای پدرت، سخت که نه، اما خب آسان هم نیست!   اینکه چه می شود که یک کار را بارها انجام دهی و ذوق کنی، که اگر کسی نداند   انگار بار نخست ست...       پسرک نازم ؛     چقدر خوردن ماست با ...
14 شهريور 1391

پله پله ..

سلام علاقه ي خو بـم علاقه جانِ من ، مي‌داني من؛ همیشه و هر زمان کنار توأم   داری روز به روز بزرگ تر میشی.    از دیروز پل ه ها را با کمک پاهای کوچکت بالا میری ...   بدون کمک من و پدرت فقط خودت و خـــــــــــــــودت   تنهای تنها   آرام و صبور و با اعتماد به ن فس   دیگر نگرانت نیستم ...   آرام شم ...     مي خواهم سجده کنم به سمت خـــدا ي تـــــــو ...   از تو گویــــــــم   از تو ای آرامشـــــــــم ؛ ...
5 شهريور 1391

اولین ...

سبز آبي کبود من   باز هم کار نو؛ هر روز یه اتفاق نو، با تو ...   امروز اولین قدمهای طولانی رو تجربه کردی ...    سرشار از غرور میشوم از داشتن تو   خونه آنا و بابایی بودیم ، بابایی یک طرف و من هم در طرف دیگر نشسته بودم و تو بدون کمک   دست هایت و تنها با قدمهای استوارت ، که چه بي پروا به پاهایت اعتماد کردي و راه میروی      آقای کوچ کِ من؛     چقدر خوشحال بودی هر چند کنترل اینکه نیافتی برای خودت سخت بود اما با پیچ و تاب دادن   اندامت و ب...
20 مرداد 1391